خسته ام در برهوت تو رها افتاده
مجرمی عاشق و مفلوک و جدا افتاده
من و تو ما شده بودیم و جهان زیبا بود
تا شدی از دلم آسوده سوا افتاده
سر به خاک قدمت دارم و مستم اما
کی نگاهم به رخ ماه شما افتاده؟
عاشقم صبح الی شام و دلتنگ شما
روزگارم به تفال به دعا افتاده
روزگارم فقط از بی خبری لبریز است
روزگارم برهوتی است که وا افتاده
حافظ از معجزه ای ژرف خبر می آرد:
من شدم بنده و فال تو خدا افتاده
مریم وزیری
دیگر اشعار : مریم وزیری
نویسنده : علیرضا بابایی